معنی حفظ سلامتی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
سلامتی. [س َ م َ] (حامص) عافیت و تندرستی. (ناظم الاطباء): تا به تازه گشتن اخبار سلامتی خان... لباس شادی پوشم. (تاریخ بیهقی). || شفای از بیماری. (ناظم الاطباء). || رستگاری. (ناظم الاطباء). || امنیت. (ناظم الاطباء):
من ندیدم سلامتی ز خسان
گر تو دیدی سلام ما برسان.
سنایی.
حفظ
حفظ. [ح ِ] (ع مص) نگاه داشتن. نگه داشتن. نگاهداشت. نگهداری. نگهداشت. گوش داشتن. حیاطه. وقایه. حراست. صیانت. محافظت، حرس. بقو. بقاوت. نگاهداری کردن. نگهداری کردن. بازداشتن شیئی از زیان و هلاک: احسن اﷲ حفظک و حیاطک. (تاریخ بیهقی ص 298).
حفظ و عون خدای عزّوجل
بر سر و تنش خود و خفتان باد.
مسعودسعد.
از حفظ و عون یزدان در گرم و سرد دهر
بر شخص عالی تو شعار و دثار باد.
مسعودسعد.
و ضبط مسالک و حفظ ممالک... بسیاست منوط. (کلیله و دمنه). بذات خویش بحفظ خزانه ٔ جواهرقیام کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
- حفظ آبرو کردن، محافظت حسن شهرت خود کردن و آن را نگاه داشتن.
- فی حفظاﷲ، او فی کنف اﷲ و فی حرزاﷲو فی ستراﷲ، خدانگاهدار. خدانگهدار.
|| نگاهبانی. نگهبانی.
- حفظ سر، کتمان سر. رازپوشی. پوشیدن راز.
|| از بر بکردن. (تاج المصادر بیهقی). از برکردن. فراگرفتن. برکردن. یاد گرفتن. (زوزنی). بیاد گرفتن. نگاه داشتن. [در همین معنای از بر کردن]. و در فارسی آنرا با شدن و کردن صرف کنند. بیاد سپردن. بخاطر سپردن. الحفظُ ضبطُالصوَر المدرکه. (تعریفات):
زمانه گفته ٔ من حفظ کرد و نزدیک است
که اخترانش بر آفتاب و مه خوانند.
مسعودسعد.
و بحقیقت بباید دانست که فائده درفهم است نه در حفظ. (کلیله و دمنه). || هوشیاری. (منتهی الارب).
- حفظ مال، چرانیدن شتران و گوسفندان را. (منتهی الارب).
|| (اِ) یاد. مقابل نسیان. || حافظه. قوه ٔ حافظه: مفاصل را تیز گرداند و حفظ را تیز کند و دل را قوت دهد. (نوروزنامه).
گشت سلامتی
گشت سلامتی. [گ َ ت ِ س َم َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) نوعی از خراج باشد که قاضیان هنگام مداورت از رعایا برگیرند. (آنندراج).
فارسی به عربی
حفظ، حمایه
عربی به فارسی
نگهداری , حفظ , محافظت , جلوگیری , حراست
مترادف و متضاد زبان فارسی
بهبودی، تندرستی، صحتمزاج، عافیت،
(متضاد) بیماری
فارسی به ایتالیایی
فرهنگ واژههای فارسی سره
تندرستی، بهزیستی
فرهنگ معین
(مص م.) نگاهبانی کردن، نگه داری کردن، به ذهن سپردن، در حافظه نگاه داشتن، (اِ.) یاد، ذهن، جلوگیری از ایجاد خدشه یا آشفتگی. [خوانش: (حِ) [ع.]]
معادل ابجد
1529